فیلم “افسانه روز دوم فوریه (یا روز گرانهاگ یا Groundhog Day)” به کارگردانی هارولد رامیس و بازی بیل مورای و فیلم “لبه فردا (Edge of Tomorrow)” ساخته داگ لیمان و بازی تام کروز فیلمهایی با موضوعی تقریبا مشابه هستند. در هر دو فیلم یک روز مدام در حال تکرا شدن است. اتفاقات تکراری، دیالوگهای تکراری و موقعیتهای تکراری را بارها در این فیلمها مشاهده میکنیم.
در فیلم روز گرانهاگ که در سال ۱۹۹۳ ساخته شده است، شخصیت اصلی فیلم (فیل کانرز) یک مجری خودخواه تلویزیونی است که برای تهیه گزارشی از روز دوم فوریه وارد یک شهر کوچک میشود. بنابر رسوم گذشته، در این روز یک موش خرما آب و هوای آینده را پیشبینی میکند که قرار است این پیشبینی توسط فیل کانرز و تیم فیلمبرداری او به تصویر کشیده شود. به دلیل وجود کولاک تیم فیلمبرداری نمیتواند پس از تهیه گزارش شهر را ترک کند و به اجبار شب را در همان شهر کوچک میگذرانند. اما در ادامه فیلم، متوجه میشویم که این روز مدام در حال تکرار شدن است و با هربار بیدار شدن فیل کانرز از خواب، روز دوم فوریه تکرار شده و مردم دوباره منتظر پیشبینی موش خرما هستند و همان موقعیتها و دیالوگهای تکرای صورت میگیرند. با این وجود، تکرار روزها فقط برای فیل کانرز مشهود است و بقیه افراد شهر هیچگاه متوجه چنین رخدادی نیستند. فیل کانرز با فهمیدن این موضوع هر روز اطلاعات بیشتری کسب میکند. با تمامی افراد شهر آشنا میشود، پیانو میآموزد، مجسمه سازی یاد میگیرد، دزدی میکند، کارهای خلاف انجام میدهد و حتی بارها خودکشی میکند و درنهایت در تکرار روز بعد نکته جدیدی میآموزد. با این حال، اثر و عواقب هیچیک از کارهای خلاف او برایش دردسرساز نمیگردد و حتی سابقهای برای او ایجاد نمیشود و این موضوع باعث میشود تا ترسهای خود را کنار گذاشته و به تجربههای جدیدی دست بزند. بالاخره قهرمان فیلم میفهمد تا زندگی خود را بسازد و منتظر اتفاقهای خوب نباشد.
فیلم روز گرانهاگ، به نوعی نمایشدهنده و نماینده زندگی مردم است. زندگی پر از تکرار، زندگی خسته کننده و زندگی خودخواهانه. شخصیت اصلی فیلم هم تا زمانیکه به ارزش و مفهوم زندگی پی نبرده است در تکرار به سر میبرد. این فیلم نکات آموزندهای را در قالب طنز بیان میکند. برخی دیالوگهایی که طنزی در خود نهفته دارند، باعث میشود تا فیلم دچار شعارزدگی نشود. مهمترین نکته فیلم تکراری است که در زندگی اکثر مردم وجود دارد و این فیلم فقط تلنگری است برای تغییر بهمنظور زندگی بهتر.
فیلم “لبه فردا” در سال ۲۰۱۴ و حدودا ۲۱ سال بعد از فیلم “روز گرانهاگ” ساخته شد. این فیلم با همان موضوع “تکرار یک روز” و چاشنی اکشن و تخیل فیلم جذابی از کاردرآمده است. در این فیلم تخیلی که دران زمین مورد هجوم بیگانگان قرار دارد، دلیل تکرار روز، کشته شدن یکی از بیگانگان خاص (آلفا) توسط یک سرباز (تام کروز) است. با کشته شدن آلفا، تام کروز دیگر نمیمیرد و با هربار مرگ، دوباره ابتدای همان روزی که موفق به کشتن آلفا شده بود تکرار میشود. قهرمان این فیلم هم مانند قهرمان فیلم “روز گرانهاگ” آدم خودخواهی است و با توجه به اتفاقات و تکرارهایی که رخ میدهد رفته رفته به انسان بهتری تبدیل میشوند. برخلاف فیلم “روز گرانهاگ” در این فیلم کاملا مشخصه که چه زمانی این حلقه به پایان میرسد. تکرار روز یا به عبارت دیگر، قدرت داشتن تکرار کردن روز که ظاهرا دست قهرمان فیلم هست تا زمانی ادامه دارد که قهرمان فیلم مریض (مصدوم) شود و خون فرد دیگری به او تزریق شود و یا اینکه بتواند هسته مرکزی و مغز متفکر بیگانگان را از بین ببرد.
اگر چنین اتفاقی برای شما بیفتد چه خواهید کرد؟ اگر در یک تکرار قرار بگیرید چه میکنید؟
لینک کوتاه این نوشته: